تولد فیلم مرگ



این روزها، ریان جانسون به دلیل تلاش های کارگردانی خود در جنگ ستارگان: آخرین جدای مشهور یا بدنام است، بسته به اینکه در کدام اردوگاه قرار دارید، به حدی که فیلم های قبلی وی Looper و Brick نیز درحالی که آثار بسیار خوبی بودند نیز تحت الشعاع آن قرار گرفته اند. اما جانسون بدون توجه به تخریب های رسانه ای متوجه خودش، در آرامی، خونسردی و صداقت دست به نوشتن یک فیلمنامه خوب دیگر زده است. شاید این فیلمنامه همه را به یاد دوران اوج و طلایی داستان های آگاتا کریستی بیاندازد، اما این فیلمنامه کاملاً تازه و مدرن است.

قصه در اوج سادگی و زیبایی به این گونه شروع می شود که صبح روز تولد ۸۵ سالگی یک میلیاردر (هارلن تروبی) که از قضا یک نویسنده نامی داستان های جنایی نیز بوده، جسدش در اتاق خواب با شکافی در گلویش کشف می شود. در این میان پزشکان این مرگ را خودکشی درنظر می گیرند، اما یک کارآگاه خصوصی به نام بنویت بلانک بوی یک بازی ناپسند و شیطانی را حس می کند، و همین دلیلی می شود تا وی تحقیقات و بازجویی از اعضای عمارت هارلن ترومبی را آغاز کند.



ریان جانسون با نگاهی عالی به خانواده ترومبی سرنخ های هوشمندانه خود را به بیننده القا می کند. فیلمنامه جانسون با قاطعیت و ظرافت بالا شخصیت هایش را در تحقیقات مربوط به قتل معرفی می کند، و سپس به هر یک از آنها انگیزه ای محتمل برای قتل رمان نویس پُر رمز و راز هارلن ترومبی (کریستوفر پلامر) می دهد. جذابیت فیلمنامه این نکته است که ما به عنوان بیننده شاهد این هستیم که درخت خانواده هارلن در ریشه ها پوسیده است. شخصیت های مختلف داستان های مختلفی را درباره آنچه در شب تولد هارلن اتفاق افتاده است، بیان می کنند و همین قصه را پیچ و تاب دار تر و درهم تنیده تر می کند. عمارت تروبی، که اکثر فیلم در آن قرار دارد، به لطف طراحی هنری عالی و پر جزئیات و همچنین کارگردانی روان جانسون بسیار باشکوه و چشم نواز از آب در آمده است.

این جنس فیلم ها که مانند اسرار جذاب آگاتا کریستی هستند، در روزگار ما کم شده اند، به همین منظور چاقوکشی ریان جانسون یک اتفاق عالی در بحث آثار تعلیقی کارآگاهی به شمار می آید. این را می گویم چون، در پیچ و خم داستان حتی سگها نیز حرفی برای گفتن دارند. اما فیلم چاقوکشی تنها یک اثر جنایی سرگرم کننده نیست، چرا که در پرداخت لایه های شخصیتی خود تفاسیر اجتماعی و ی را نیز دخیل کرده است. این فیلم داستانی است درباره افراد سفید پوست جاهل و نژاد پرست، که معلوم است برخی از آنها حامی ترامپ هستند و برخی دیگر ضد تفکر ترامپ، اما جانسون واقعیت جامعه آمریکایی را نشان داده است. خانواده ترومبی یک نمونه از خانواده آمریکایی اصیل است که نه با خانواده خود همدلی دارند، و نه به جهان خارج از حباب ذهنی خود اهمیت می دهند، زیرا آنها واقعاً نمی فهمند. ت ثروتمندان را فریب نمی دهد، بلکه به آنها پَر و بال می دهد، درحالی که همان ت طبقه متوسط و پایین را با شعار فریب داده و نرم نرم نابود می کند. بنابراین، این فیلم تنها یک اثر جنایی سرگرم کننده ساده نیست که تنها بخواهید بفهمید قاتل کیست.

اما حتی اگر شما به هیچ یک از این موارد علاقه مند نیستید، باز هم Knives Out همچنان یک کالای خیره‌کننده است. از فیلمنامه تیزبین تا کارگردانی عالی و اجراهای شیرین و جذاب تیم بازیگری همه باعث تشکیل یک فیلم سرگرم کننده و دیدنی شده اند که جای ستایش فراوان دارد. جزئیات هوشمندانه و حیله گرانه در پرداخت شخصیت ها توسط ریان جانسون به قدری خوب هستند که شما را به شدت تشنه تماشای دیدن این قصه می کند. نحوه چینش اطلاعات و پیشرفت سرنخ ها گواهی بر درخشش جانسون در نگارش فیلمنامه دارد. بازی آنا د آرماس در نقش مارتا کاباررا در فیلم لیدر گونه و مهم است، چرا که او حفره ایست که ماجراها پیرامون او می چرخد. البته شخصیت بنویت بلانک با بازی خوب دنیل کریگ نیز مکملی عالی در این داستان جنایی است. البته از بازی دیدنی کریس ایوانز و پلامر ۸۹ ساله نیز نمی توان به راحتی گذشت. در مجموع فیلم Knives Out یک سواری هیجان انگیز،تنش آور و مرموز با فیلمنامه و کارگردانی فوق العاده ریان جانسون است و همچنین آنا د آرماس، دانیل کریگ و کریس اوانز به عنوان بازیگران اصلی صاحبان این فیلم هستند. اسکار به چنین آثار عالی روی نمی اندازد اما این فیلم شایسته دیده شدن در بخش های فراوانی است.


از زمانی که وودی و باز برای اولین بار در ۲۵ سال پیش به خانواده ها شناسانده شده اند، پیکسار میراثی از فیلم های انیمیشنی را ایجاد کرده است که نه تنها بچه ها بلکه تمام خانواده را به خود مشغول کرده است. از کاوش دوستی تا بزرگ شدن و غم و اندوه گرفته تا محیط زیست و موارد دیگر، فیلمهای پیکسار همیشه یک پیام اساسی در هسته خود داشته اند. حالا با انیمیشن Onward، استودیو به یکی از محبوب ترین مضامین خود یعنی فرزندپروری بازگشته است. به طور خاص ، پدر بودن. حالا من قصد دارم با بررسی پدران خلق شده توسط پیکسار به نکات شاخص آنها نگاهی بیاندازم و درسهایی که به ما می آموزند را مرور کنم.

 

درس 1: آماده شوید که در عشق سقوط کنید!‌ ما بررسی خود را با چهارمین فیلم بلند پیکسار، یعنی کارخانه هیولاها شروع می کنیم. اگر چه در این فیلم یک پیوند پدر و فرزندی سنتی وجود ندارد، اما این بهترین تمثیل برای پدر شدن ناگهانی با تمام ترس ها و عشق های بیش از حدی است که می تواند به شکلی خاص پدید آید. تصور کنید در دنیایی که هیولا ها از ترساندن فرزندان انسانها انرژی زندگی خود را ذخیره می کنند، و به معنای واقعی از لمس کردن آنها نیز حراس جدی دارند، دو کارمند کارخانه هیولاها یعنی مایک و سالی با چالش سختی از جنس یک نوزاد انسان روبرو می شوند. این دو پس از یک خطای ساده و مواجه شدن با نوزاد انسان متوجه بی ضرر بودن آن برای خود می شوند. به همین منظور مایک اصرار می کند نوزاد را به دنیای انسان ها برگردانند، اما سالی ایده های دیگری دارد. درست مانند هر تازه پدری که برای اولین بار با نوزادش مواجه می شود، وحشت در مراقبت از چیزی که بسیار آسیب پذیر است به زودی موجب محافظت شدید می شود. در نتیجه سالی به جای تمرکز بر کنترل خسارت ها یعنی بازگرداندن بچه، اولویت اولش ایمنی و خوشبختی این دختربچه نوزاد می شود. این مراقبت تا جایی پیش می رود که او حتی حاضر است با کار و منبع مورد رشد و شهرتش خداحافظی کند، تا تنها از کودک مورد نظر محافظت کند. در این روند، سالی می فهمد که خنده یک کودک بسیار قدرتمند تر از فریادهای وحشتناک آنهاست. و بنابراین، فهم این موضوع انقلابی در صنعت انرژی دنیای هیولاها ایجاد می کند. در این اثر شخصیت سالی به نکات بسیاری از پتانسیل های یک پدر اشاره دارد، و همین دلیلی است که در نظرسنجی جامعه مجازی کمپانی دیزنی او به عنوان محبوب ترین چهره پدر پیکسار معرفی شده است. خودمانیم، اما چه کسی وجود دارد که چنین پدر ترسناک و پشمالویی را دوست نداشته باشد؟! خلاصه: اگر می خواهید برای اولین بار پدر شوید، آماده باشید تا تمام انرژی و احساسات خود را در یک بسته بندی شاد ذخیره کرده و به نوزادتان ارائه دهید. در این راه شما باید قلب خودتان را کاملاً به نوزادتان هدیه دهید و عمل ارزشش را خواهد داشت.

 

درس 2: فرزندان را برای رشد آماده کنید! به یاد دارید وقتی گفتم پدر بودن به معنای محافطت شدید از فرزندان است؟! بیایید با فیلم پنجم پیکسار، یعنی در جست و جوی نمو، به داخل این موضوع شیرجه بزنیم. تنها یک سال بعد از حماسه پدری کردن سالی برای بوو، این حماسه صمیمانه در بستر اقیانوس پدر بودن را وارد سطح دیگری کرد. متأسفانه ما در فیلم های دیزنی به عدم وجود یک شخصیت مادر عادت کرده ایم، اما هیچ کس کاملاً آماده صحنه ابتدایی فیلم در جست و جو نمو نبود. زیرا در این صحنه افتتاحیه ما شاهد مرگ و خورده شدن مادر نمو و هم نوع ها و احتمالاً برادر یا خواهران او توسط یک نیزه ماهی بزرگ بودیم. این شروع در نوع خودش هم ناراحت کننده و هم قابل توجه بود. از این صحنه به بعد ما شاهد یک پدر مجرد با یک پسر زنده اش می باشیم. شخصیت مارلین برای محافظت از نمو از هیچ گونه صدمه ای ترس ندارد، و جدا از این ها پدر نمو با وجود سختی ها همیشه شاد و خوشحال است. سفر مارلین برای یافتن فرزند گمشده اش از نظر ادبی و عاطفی یک حماسه کامل است. عصبانیت نمو در برابر محافظت بی حد و اندازه پدرش او را وارد یک جدایی دردناک می کند، که نتیجه آن عزم مارلین برای بازیابی دوباره او می شود. سفر پدر ماجرا به همراه یک ماهی فراموش کار ناخواسته شمایل فیلم را به ماجرای یک زندگی با خطرات مختلف تبدیل می کند، که پدر برای یافتن بچه اش باید از پس آنها بر آید. شخصیت پدر نمو پس از زنده ماندن از حمله یک ه، فرار از دست عروس دریایی ها و بلعیده شدن توسط نهنگ، شروع به درک یک نکته مهم می کند که دلقک ماهی ها بسیار محکم تر از آن چیزی هستند که تصور می کردند و این نیز شامل پسرش هم می شود. نکته ای جالب پیرامون مارلین پدر نمو وجود دارد، او به تمام اقیانوس سفر کرد تا بچه اش را برگرداند، و این در حالی بود که او حتی نمی دانست فوزندش زنده است یا نه! در پایان وقتی پدر به پسرش می رسد، او هم پسرش را تسکین می دهد و هم خودش را، او برای شکوفایی و بقا در برابر سختی ها شاکر است. در این زمان پدر و پسر ماجراهای خود را با هم به اشتراک می گذارند و به جلو می روند، و اینجاست که ما می آموزیم که رشد پدر به رشد فرزند نیز می انجامد. گاهی یافتن خود واقعی ما به بهبود هنر پدر بودن کمک می کند. خلاصه: در حالی که محافظت از فرزندان خود در برابر صدمات بسیار مهم است، اما گاهی آزادی دادن به آنها برای درک اشتباهات خودشان نیز ضروری است. با رها کردن ترس های خودتان به فرزندانتان فضای رشد می دهید، به فرزندان خود اعتماد نشان می دهید و در عوض آنها بیشتر به شما احترام می گذارند.

 

درس 3: یک کار تیمی ویژه! پیکسار موضوع پدر بودن را در ابتدای قرن ۲۱ رها نکرد، بلکه آن را با یک درام فوق العاده خانوادگی تحت عنوان شگفت انگیزان دنبال کرد. این بار و در این فیلم ما شاهد والدین متفاوتی هستیم، یک خانواده متعارف با حضور مادر، پدر و سه خواهر و برادر. اتفاقی که در اینجا مورد بررسی قرار می گیرد این است که چگونه یک پدر می تواند جاه طلبی های انفرادی خود را با بزرگ کردنِ یک خانواده متعادل کند. در ابتدای فیلم، باب پار - که قبلاً آقای شگفت انگیز بود - بدبخت است. این مرد ابرقهرمان که به جبر باید کارهای عجیب نکند، ظاهراً در دام کار های خانوادگی، شغل و همسر و بچه هایش افتاده که انگار رضایت ندارد. با این حال، هنگامی که او فریب زندگی ابرقهرمانی جدید را می خورد، ارزش آنچه را که در مقابل او بوده را کشف می کند. مأموریت این پدر برای خنثی کردن سندرم کینه جویی، آن هم دور از خانواده شگفت انگیزش او را در معرض خطر مرگ قرار می دهد. اما وقتی خانواده او با توانایی های منحصر به فرد خود به کمک او می آیند، باب متوجه می شود چهار نفر، چهار برابر یکی است. اینجاست که آقای شگفت انگیز می آموزد برقراری ارتباط و کار تیمی با خانواده یک عمل شگفت انگیز تر است. خلاصه: هر وقت خانواده خود را به عنوان یک گنجایش فرض می کنید، تمام چیزهای شگفت انگیز را که بدون آنها امکان پذیر نیست، پشت سر خواهید گذاشت. بچه های شما ممکن است گاهی اوقات عصب های شما را تحریک کنند، اما آنها همچنین دارای صفات و استعدادهایی هستند - و عشق و وفاداری - که اگر در کنار هم باشید، باعث می شود که آنها ارزشمند باشند. آنها می توانند شما را حمایت کنند، دقیقاً همانطور که شما از آنها پشتیبانی می کنید.

 

درس 4: پذیرفتن نقش جدید خود! تفسیری متفاوت از پدر بودن که در سال 2006 با اتومبیل های پیکسار به صفحه نمایش منتقل شد. هنگامی که لایتنینگ مک کوئین، داغ مسابقه است، خود را به طور غیر منتظره ای خارج از جاده و در یک شهر کوچک از مسیر پیدا می کند، ودر آن مکان او با تعداد زیادی چهره ناآشنا مورد استقبال قرار می گیرد. یکی از این افراد یک پیرمرد به نام هادسون هورنت، یا دکتر هادسون است. دکتر کسی بوده که از کودکی تمرکز اصلی اش در زندگی پیروزی در یک رقابت بزرگ بوده است. و دلیل آن نیز این بوده که دکتر زمانی یک ستاره ماسبقات اتومبیلرانی بوده که حالا سرانجامش این گونه شده است. به نوعی دکتر انعکاس خواسته های خود را در مک کوئین مشاهده می کند. روابط این دو به زودی حاکم بر روحیه رقابتی آن ها در زمین مسابقه می شود. از اینجا به بعد دکتر می یابد که باید خصوصیات یک مربی را به خود بگیرد، و اینجاست که او رسماً از بازنشستگی خارج می شود. همین کار باعث می شود که او بار دیگر ارزش های واقعی خود را در قالب نقشی دیگر پیدا کند. حالت پدرانه گرفتن برای هادسون شروع یک زندگی جدید بود که وی به آن احتیاج داشت. خلاصه: پذیرش اینکه دیگر جوان نیستید، و آمدن و آمدن، مهمترین گزینه برایشروع کردن یک زندگی جدید است و این باعث می شود شما در گذشته متوقف نشوید. با در آغوش گرفتن نقش پدرانه، می توانید دانش خود را به نسل جوان منتقل کنید، و از ارزش و اهمیت بیشتری نسبت به گذشته برخوردار شوید.

 

درس 5: پدر همیشه بهتر از همه نمی داند! پیکسار از مسیر مسابقات ماشین سواری ما را در سال ۲۰۰۷ به خیابان های پر از عشق پاریس می آورد، جایی که در آن ما با فیلم زیبای راتاتویی وارد یک ماجرای آشپزی می شویم. ولی جالب اینجاست که در دل این کار نیز ماوشاهد درسی برای پدر بودن هستیم. سرآشپز مشتاق رمی یک چیز دارد که او را از کار در آشپزخانه باز می دارد، و آن موش بودن اوست. به طور طبیعی، از او در مناطق تهیه غذا استقبال چندانی نمی شود و به نظر می رسد رویاهای او اساساً غیرممکن است. پدر رمی یعنی Django یک موش معمولی است که با پیدا کردن غذا - چه خوش طعم باشد یا نه - و زنده نگه داشتن خانواده از همه چیز راضی می شود. او هیچ وقت درک درستی برای فهمیدن توانایی ها و خواسته های رمی ندارد و فقط خطر نزدیکی انسان را در او می بیند. رمی فاش می کند او ارتباط نزدیکی با یک پسر بخت برگشته در آشپزخانه دارد که خیلی نامتعارف است، اما بازهم پدر او بر اعتقاد اصلی خود یعنی دوری از انسان استوار می ماند. اینجاست که رمی برای اثبات این توانایی از خانواده جدا می شود. برخورد با رمی بیانگر این است که والدین چگونه می توانند با دیدگاههای منسوخ و تبعیض آمیز - و آشکارا نادرست - جهان  فرزندانشان را غالباً از طریق ترس از ناشناخته ها، به معنی حفاظت نابود کنند. البته در پایان پدر رمی به او افتخار می کند. اینجاست که چنین نقش پدرانگی باید بارها تدریس شود. خلاصه: پدر و مادر بودن به طور خودکار شما را درست نمی کند. این یک خیابان دو طرفه است، و شما می توانید از بچه های خود چیزهای زیادی بیاموزید، که ممکن است با یک جهان بینی متفاوت رشد کرده باشند.

 

درس 6: هیچ وقت نگویید دیر است! همه ما سکانس افتتحایه دلخراش انیمیشن بالا را در سال ۲۰۰۹ به خاطر داریم. بدون اینکه به جزئیات زیادی برسیم همه ما از دیدن این صحنه اشک ریختیم، رابطه بین کارل و الی را که به عنوان بچه با هم ملاقات می کنند، عاشق می شوند و زندگی مشترک ایجاد می کنند. بدون فرزند زندگی این دو با فوت الی کاملاً تاریک می شود. کارل تنها و بدبخت تصمیم می گیرد ماجراجویی را که او و الی همیشه برایش برنامه ریزی می کردند را حالا انجام دهد، اما در این میان او با یک حادثه غیرمنتظره روبرو می شود. حادثه یک پسر بی پروا و کاوشگر هشت ساله به نام راسل است که با وجود همه شور و هیجانش تاکنون شهر را ترک نکرده است. او که پا به یک ماجراجویی خطرناک گذاشته، مسئولیتش با کارل است، خواه پیرمرد آن را دوست داشته باشد یا نه. در نقطه عطف این فیلم کارل می فهمد که والدین راسل طلاق گرفته اند و پدرش عمدتاً غایب است. راسل از کارهای کوچکش با پدر از دست رفته اش می گوید، و اینجاست که این حرف ها کارل را به یاد لحظه های ارزشمندش با الی می افتد. همین اتفاقات باعث نرم شدن پیرمرد نسبت به پسربچه می شود، و کارل را به شخصیتی دلپذیر در زندگی خود تبدیل می کند. راسل به دنبال حمایت پدرانه است و سرانجام کارل انسانی جدید برای دوست داشتن پیدا می کند. خلاصه: شما بدون داشتن فرزند یا دختر بیولوژیکی می توانید یک پدر باشید، و هرگز برای این کار پیر نمی شوید که آن نقش را به عهده نگیرید. پدر واقعی (یا پدربزرگ) با مسئولیت پذیری نسبت به کسی که به آن احتیاج دارید و انتخاب عشق و مراقبت از آنها ساخته می شود. فراموش نکنیم دست یتیم گرفتن نیز برای همه ثواب و پاداش دارد.

 

درس 7: صبر یک فضیلت است! در حالی که این یکی از بزرگترین آثار پیکسار نبود، اما دایناسور خوب چیزی بیش از یک حماسه معمولی زیبا از پیش از تاریخ است. یک داستان کلاسیک در عصر ژوراسیک، یکی از مهمترین پدران کانونی استودیو پیکسار را دارد. در دنیایی که آپاتوسوروسها با کشاورزی و جمع آوری غذا زنده می مانند، به نظر می رسد شخصیت ارلو پیوند ضعیفی در خانواده اش است. او دو خواهر و برادر سخت تر و شجاع تر دارد و در تلاش است تا مخلوقاتی» را که سعی در سرقت لوازم او را دارند، از بین ببرد. پدر او، پوپا هنری، ایمان دارد که ارلو با گذشت زمان به چیزی عالی می رسد و سعی می کند تا او را برای غلبه بر ترس هایش ترغیب کند. یکی از چالش های پوپا برای آرلو است که او را به ماجراجویی نهایی اعزام می کند - و وادارش می کند که با این وجود به طور غیر منتظره ای با ترسهایش روبرو شود. در این میان پدر آرلو در تلاش برای نجات پسرش آسیب دیده، و در رودخانه فرو می رود و می میرد. مانند Simba در The Lion King، آرلو نیز با احساس گناه روبرو می شود. از اینجا به بعد آرلو با سفری روبرو می شود که در آن چیز های زیادی می آموزد. او با توسعه جسارت و امید به مادر و خانواده اش می رسد، و حالا آماده است تا خود و خانواده اش را از نوع بسازد. او فقط به زمان، صبر و دلیل خاص خودش نیاز داشت تا جهش را به دست آورد. خلاصه: پدرها باید درک کنند که همه بچه ها یکسان نیستند و لازم نیست همه را بر اساس یک ویژگی سنجید. این فیلم نقیصه های مقایسه کودکان را برجسته می کند. اگر یک کودک برای پیدا کردن جایگاه خود نسبت به دیگران به زمان بیشتری نیاز داشته باشد، پشتیبانی برای کمک به آنها در یافتن پتانسیل واقعی خود در طول این راه بسیار مهم است. ایمان و اعتماد بسیار ارزشمندتر از تشویق به رقابت است.

 

درس 8: عشق پدر هرگز پایانی ندارد! پیکسار با کوکو در سال ۲۰۱۷ داستان مهیج عشق، از دست دادن و اهمیت خانواده و همچنین پیوند محبت آمیز بین یک پدر و دختر را به همه ما ارائه کرد. انیمیشن داستان پسرک ۱۲ ساله‌ای را روایت می‌کند که به موسیقی علاقه دارد و خانواده‌اش آن را نسل به نسل ممنوع کرده‌اند. او آرزو دارد مانند هنرمند و الگوی او ارنستو دِلا کروز به یک نوازنده حرفه‌ای تبدیل شود. در روز مردگان به قبر ارنستو می‌رود و گیتار او را می‌نوازد و وارد سرزمین مردگان می‌شود. میگوئل جوان متصل به یک سنت مکزیکی است که می گوید خانواده مهمترین چیز در جهان است و خیانت به بستگان شما را از تاریخ پاک می کند. با این حال، پس از بازدید تصادفی میگوئل از سرزمین مردگان، او نه تنها فهمید که پدر بزرگ او واقعاً چه کسی است، بلکه همچنین فهمید پدربزرگش برخلاف تصور همه هرگز قصد نداشته به مدت طولانی خانواده خود را ترک کند. پدر ماما کوکو هنوز هم آرزوی بازگشت به پیش فرزندش را دارد، که اکنون به شدت کهنسال است. در مورد کوکو، عشق پدر هرگز به پایان نمی رسد، اما - با قدرت - در خاطرات ما زنده می ماند. خلاصه: این یکی به بچه ها می گوید به یاد داشته باشید که تقریباً در هر حالت، عشق والدین شما فراتر از زمان حیات آنها بر روی زمین است و این عشق همواره در شما جاریست و زندگی می کند. بنابراین، شما می توانید با یادآوری چیزهایی که آنها دوست داشتند و تجلیل از آنها، روح آنها را زنده نگه دارید.

 

خوب حالا در سال ۲۰۲۰ انیمیشن جدید پیکسار یعنی Onward نیز دستمایه فیلمش را پدر و رابطه پدر فرزندی قرار داده است، تا ما فراموش نکنیم حمایت والدین از ما اتفاق صادقی است. چنین حمایتی همیشه برای فرزندان جوان یک پشتیبانی دلگرم کننده است. البته این انیمیشن ایده دیگری را نیز بیان می کند، که هر یک از ما می تواند برای کسی یک پدر باشد، حتی اگر ما پدر یا مادر نباشیم؛ اگر ما یک برادر، خواهر یا حتی یک دوست یا معلم باشیم، همه ما این فرصت را داریم تا به مردم کمک کنیم. هرچند شاید این تکرار درس آثاری چون کارخانه هیولاها و ماشین ها باشد که ما با یک پدر بیولوژیکی روبرو نیستیم، اما بازهم نیاز است. البته شاید نکته مهم فیلم تصویر درستی از ناپدری باشد، آنهم  وقتی بسیاری از فیلم های گذشته ناپدری را به عنوان شرورترین فرد دنیا نشان می دهند.

 

حالا از نظر شما محبوب ترین پدر خلق شده توسط پیکسار کدام شخصیت است؟!

 


این فیلم به کارگردانی هری بردبیر و با اقتباس از مجموعه کتاب‌های کارآگاهی نانسی اسپرینگر، در اطراف انولا، خواهر کوچکتر مایکرافت (سم کلفلین) و شرلوک هولمز (هنری کاویل) قرار دارد. انولا در عمارت خانوادگی شان Eudoria (هلنا بونهام کارتر) زندگی می‌کند. آنها با هم ورزش می‌کنند، در واقع ورزش‌های رزمی می‌کنند، به بازی های استراتژیک می‌پردازند و به طور کلی هر کاری را که ن در عصر ویکتوریایی قرار نیست انجام دهند، آنها انجام می‌دهند. وقتی Eudoria بدون هیچ ردی ناپدید می‌شود، دنیای انولا زیر و رو می‌شود، زیرا مایکرافت، که اکنون سرپرست اوست، برای تربیت او با برادرش چانه می‌زند و سعی می‌کند انولا را به یک مدرسه خاص بفرستد. انولا با وحشت از این ایده، فرار می‌کند، اما در تلاش برای یافتن مادرش، درگیر رمز و راز دیگری می‌شود.

ادامه مطلب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

داستانک جوانسازي و زيباسازي پوست arpeed [-BTS ARMY-] هر فایلی لازم دارید رو ما داریم! فروشگاه بهانه های شیرین معنی اسم کودک دختر و پسر مشاوره خانواده خیانت مرکز آویژه مطالب اینترنتی